loading...
در جستجوی کار
آخرین ارسال های انجمن
نیما بازدید : 233 سه شنبه 01 شهریور 1390 نظرات (5)
 حمید رو سوار ماشین کردم و به راننده گفتم اقا برو به نزدیک ترین بیمارستان

راننده یه نگاهی به حمید کرد و گفت زیادی خورده نه؟جونا جنبه ندارن دیگه..مگه ما زمان قدیم نمی خوردیم؟

کسی هم نمی فهمید

بعد حمید سرش رو اورد بالا و گفت اقا زمان شما جنسش خوب بوده..فروشنده ها مرام داشتن

الان چی؟

و بعد به راننده گفت بره سمت فردوسی

داشتم هاج و واج حمید رو نگاه می کردم .که گفت چته؟ مگه جن دیدی؟

گفتم: تو مگه حالت بد نبود؟

برو بابا این طلسما روی من اثر نداره

..دیدم دو ساعته دارم با تو پیاده میام.گفتم یه کلکی بزنم ماشین دربست بگیری.مردیم از بس با توی خسیس گدا رفاقت کردیم

مرده شوره تورو بررن..ترسیدم..واقعا واست اتفاقی افتاده باشه.

اخی..واقعا ترسیدی؟ معلومه خیلی دوسم داری.

عمرا..

از خداتم باشه.من.اگه دختر بودم..عمرا با توی گدای خسیس..کنس  میرزا نوروز دوست می شدم.

من گدا نیستم مدیریت هزینه می کنم.

از موقعی ما یادمونه تو در حال مدیریت کردنی ولی هر روز بدتر از دیروز

راننده از تو ایینه ما رو نگاه می کرد احتمالا تو دلش می گفت خدا به دادم برس این 2 تا حتما چیزی خوردن

خدایا خودت من رو حفظ کن.قول میدم دیگه با تاکسی مسافر در بستی سوار نکنم

واسه همین تا جایی که می تونست گاز می داد..

خیلی زودتر از اونچه فکرش رو بکنید رسیدیم اول حمید پیاده شد.

.جون مسیرا یکم فرق می کرد.

گفت حیف حالم خوب نیست و گرنه خودم حساب می کردم جون نیما..

بعد چند دقیقه من هم به مقصد رسیدم .راننده  یه نفس راحتی کشید از اینکه اتفاقی واسش نیفتاده

و من رفتم خونه.لباسام رو عوض کردم زود خوابم برد

صبح زود بازم با صدای تلفن از خواب بیدار شدم..

من اگه این گراهام بل رو می دیدیم حتما یه بلایی سرش می اوردم.یه روز نشد ما بخوابیم

گوشی رو جواب دادم بله بفرمایید

سلام اقا نیما..خوبید.

من با صدای خواب الود اره خووبم.شما خوبی؟

مثل اینکه بد موقع زنگ زدم.

نه اختیار دارید..این چه حرفیه اتفاقا دیگه داشتم بیدار می شدم.

راستش اقا نیما یه کاری باهاتون داشتم.اگه وقت دارید امروز  یه سر بیاید منزل ما

خیر باشه اقای خوشبحت...خیره نیما جان

گفتم نکنه کار واسم پیدا کرده..کلی ذوق کردم.و یه لحظه توی پوست خودم نگنجیدم...چشم  حتما خدمت می رسم

اقای خوشبخت  از دوستای داییم بود که با هم رفیق بودن و گاهی هم دور از چشم زناشون می رفتن صفا سیتی

یه کش و قوسی به خودم دادم و از جام بلند شدم.و رفتم دوش گرفتم

.رفتم  یه صبحونه مقوی اماده کردم و خوردم و حسابی به خودم رسیدم

بعد گفتم یکم لای کتاب ها رو باز کنم جای دوری نمیره..

رفتم کتاب رو باز کردم..مگه فکر و خیال گذاشت من چیزی بخونم؟همش به کار خیر اقای خوشبخت  فکر می کردم..یعنی چه کاری می تونه داشته باشه؟

شاید بگید داشتم به واکسن هم فکر می کردم.نه بابا.این فکرا مال توی خوابه.فقط هم همون یه بار بود

بی خیال کتاب خوندن شدم.گفتم به حمید اس ام اس بزنم یکم اذیتش کنم.توی گوشی رو نگاه کردم.

چند تا اس  قشنگ بود یکی رو واسش فرستادم با این مضمون : اگه خودکارت به اندازه یه جمله جوهر داشته باشه

من رو چه طور توصیف می کنی؟

بعد دو دقیقه جواب داد: ادم بی شعوری هستی

واسش نوشتم بی شعور خودتی..حالا چرا بی شعور؟این همه جمله قشنگ هست واسه توصیف من

که دیگه جواب نداد..یکی دیگه واسش نوشتم بازم جواب نداد

رفتم که اماده بشم برم.خونه اقای خوشبخت

. بازم تو ایینه خودم رو نگاه کردم.نسبت به دیشب هیچ تغییری نکرده بودم.هنوز 2 تا تار موی سفید روی سرم بود

رفتم به حمید زنگ زدم ببینم چرا جواب نمی ده:

الو..چرا جواب نمی دی؟ طوریت شده؟

به کوری چشم دشمنا خوبم..کور بشه هر کی نمی تونه ببینه

چرا اس رو جواب ندادی؟   جوهرم تموم شد دیگه.بدون جوهر هم نمی شه نوشت

دیگه به من می گی بی شعور؟.دستت درد نکنه..به تو هم می گن رفیق؟

بی شعوری دیگه..پیامایی که خودم واست می فرستم رو دوباره به خودم می دی

حمید همیشه پیامای قشنگی رو که اهل فن( همون اس ام اس بازا)   واسش می فرستن رو برای منم می فرسته

خواستم بهش بگم اقای خوشبخت گفته بیا پیشم واسه یه کار خیر ولی زود پشیمون شدم.

گفتم الان میره همه جا میگه و همه زودتر از خودم می فهمن..واسه همین زود ازش خداحافظی کردم.

 از خونه زدم بیرون .و رفتم سمت خونه اقای خوشبت

این داستان ادامه دارد...

.......

کارت شارژ بخرید چون فعلا این تنها منبع درآمد جیب مبارک ما است

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ySKmAEbeGFWyYhRvvRX در تاریخ 1348/10/11 و 13:25 دقیقه ارسال شده است

oWurl1 , [url=http://sljiwrfutnnt.com/]sljiwrfutnnt[/url], [link=http://whclaxubqbcs.com/]whclaxubqbcs[/link], http://lpwzhaqipild.com/

این نظر توسط FiBZoaVCjSdQjTZ در تاریخ 1348/10/11 و 20:50 دقیقه ارسال شده است

5H1YD2 pnwgwayqohfd

این نظر توسط NPlKNDSxbfbBCTbPLSr در تاریخ 1348/10/11 و 13:11 دقیقه ارسال شده است

CnVvfl , [url=http://rgaosybkghqn.com/]rgaosybkghqn[/url], [link=http://rhaphacobupd.com/]rhaphacobupd[/link], http://pdvgxgwbhjfw.com/

این نظر توسط xIJBSJCRspOm در تاریخ 1348/10/11 و 20:41 دقیقه ارسال شده است

t4FvBI runzshqxvgix

این نظر توسط LtsBTVvM در تاریخ 1348/10/11 و 11:20 دقیقه ارسال شده است

Big help, big help. And superlative news of cousre.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 228
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 78
  • بازدید کلی : 13,850