loading...
در جستجوی کار
آخرین ارسال های انجمن
نیما بازدید : 235 سه شنبه 01 شهریور 1390 نظرات (7)
   رضا رو کرد به طرف من و گفت:بچه ها این میناست..از دوستای قدیمی من

خودش فهمید که سوتی داده شروع کرد خندیدن.بقیه هم شروع کردن دنبالش خندیدن

هنوز هیچی نشده بود شروع کرده بودن به من خندیدن می  خواستم دندونای همشون رو خورد کنم.

بعد حمید گفت: یادش به خیر همیشه نیما رو می نا صدا می زدیم.حتی معلما هم گاهی اسمش رو می نا صدا می زدن

دخترا یه جوری به من نگاه می کردن..نمی دونم پیش خودشون چی می گفتن..

بعد رو کرد به حمید و گفت

ایشون هم که حمید هستن..و همتون می شناسید.البته.بهتره که زیاد نشناسید.و دوری کنید

هر کی شناخته بعدا بلا سرش اومده

یکیشون اومد بپرسه اون پارچه اون بالااا..که حمید اومد تو حرفش و گفت نمی خوای این خانوما رو به ما معرفی کنی.

و بعد رضا خواست معرفیشون کنه حمید بازم اومد تو حرفش

 نمی خواد تو معرفی کنی..خودمون اشنا میشیم.

خدا رو شکر کسی به واکسن ما گیر نداد و من نفس راحتی کشیدم

بعد هر کس رفت پی یه کاری حمید هم با خودشون بردند تا باهاش بیشتر اشنا بشن

و من تنها  رفتم یه گوشه نشستم و با خودم خلوت کردم

داشت به رضا حسودیم می شد و می گفتم من اگه همچین امکاناتی داشتم با این مهمونی ها هدرش نمی دادم..شاید یه جور دیگه هدرش می دادم شایدم هدرش نمی دادم.خدایا می بینی امکانات رو به چه کسایی می دی

داشتم با خودم تفکر می کردم که یه دختری که اسمش ثریا بود اومد نشست کنار من البته فاصله شرعی رو رعایت نکردا

من خودم رفتم یکم اون ور تر تا رعایت بشه  خندید..

شروع کرد به حرف زدن.و سوال پرسیدن

بعد نیم  ساعت پا شد رفت با یه نوشیدنی خارجی اومد که من حتی اسمش رو هم نمی دونستم.

یه لیوان ریخت گرفت جلوی من..

بفرمایید ..اقا نیما.

ممنون من نوشیدنی نمی خورم تشنم نیست.

اب نیست.مشروبه...بله !!!!مشروووب؟ نه من اهل این چیزا نیستم

با تعجب پرسید یعنی شما هیچ نوشیدنی نمی خورید؟چیز دیگه می خورید بیارم؟

طوری میگه نوشیدنی انگار اب پرتغال منظورشه..چرا می خورم..ولی نه این نوشیدنی ها..من دوغ می خورم.

یه لبخندی زد و رفت بعد در کمال ناباوری من .با دوغ بر گشت

و اومد تعارف کرد به من..و نشست کنارم.البته این دفعه فاصله شرعی رو رعایت کرد

خواستم دوغ رو بخورم.ترسیدم.گفتم به این محیط اعتمادی نیست از کجامعلوم توی دوغ چیزی نریخته باشن

دوغ رو نخوردم.شروع کرد یم حرف زدن

گفت فکر نمی کردم رضا همچین دوستایی داشته باشه

چه طور مگه؟ مگه من طوریمه؟

نه..شما طوریتون نیست خیلی هم خوبید.خیلی پاک و ساده به نظر میاید

منظورش همون گلابی بود

شاید هر کسی دیگه ای جای من بود یه عکس العمل دیگه ای نشون می داد.و قند تو دلش اب می شد

ولی من مثل مجسمه فقط داشتم نگاهش می کردم..

فهمید از من ابی گرم نمیشه.

گفت چرا دوغ رو نمی خورید؟

گفتم ممنوون.میل ندارم..هر وقت خواستم می خورم.دوغ رو باید به وقتش خورد

داشتم ازش می ترسیدم. چشماش سرخ سرخ شده بود مثل این فیلم های خارجی خون اشامی

فقط دندون دراکولایی کم داشت.

دعا کردم بازم خدا حمید رو برسونه

زیاد طول نکشید  باز حمید اومد. تا حمید اومد ثریا پا شد رفت

حمید زد زیر خنده..جذبه رو حال کردی ..تا من اومدم رفت..و بعد زد پشت من گفت

..خووب با این دختره گرم گرفته بوودی هااا.شیطون.

من: نه..کاریش نداشتم خودش اینجا نشسته بود

برو بابا خودم دیدم..رفت واست دوغ اورد..این خودش نشانه دوستیه..وگرنه چرا واسه من دوغ نیوردن؟

بعد هم دوغ رو از دست من گرفت و گفت این دوغ خوردن داره . زد بالا

ولی زود همش رو تف کرد. بیرون.اه..چرا مزه زهر مار میده...

نوش جونت..نشانه دوستیه دیگه..

گم شو.من حرفم رو پس می گیریم.بعضی دوستی ها رو نباید قبول کرد.معلوم نیست چی توش ریخته بود دختره جادوگر

خوب هر چیزی رو نباید خورد..مثل من که نخوردم

حمید هنوز داشت تف می کرد.و می گفت.احتمالا طلسمی چیزی بوده..خواستن تورو تور کنن.

خدا بکشتت نیما..حالا این طلسمش رو من اثر می کنه..این ثریا مثل عفریته هاست .نمی شد با یکی دیگه گرم می گرفتی؟ جون به جونت کنن بد سلیقه ای

حمید پاشد که بره

گفتم کجا؟  گفت دارم  میرم طلسم رو باطل کنم..

حمید رفت و منم یک ساعتی دیگه اونجا نشستم..می خواستن چرا غا رو خاموش کنن

رفتم رضا رو پیدا کردم و هدیه تولدش رو دادم 

نمی دونم رضا من و شناخت یا نه..ازش خداحافظی کردم اومدم بیرون  

داشتم می اومدم که یک دفعه یه چیزی از پشت خورد فرق سرم.

با عصبانیت برگشتم عقب که ببینم چیه.

دیدم حمید داره  میاد..

مگه مریضی؟..

مریض توئی ..گوشات مثل ماهوارست ولی هر چی صدات می کنم نمی شنوی.می مردی وایسی منم بیام؟

تو رفتی یه ساعت پیدات نشد گفتم حتما تا اخر شب کار داری

تو فکر کردی طلسم باطل کردن الکیه؟.خوب طول کشید دیگه.کلی گشتم تا طلسم جدید پیدا کردم و قبلی خنثی شد

من که سر از این چیزا در نمی یارم.تقصیر خودته می خواستی نخوری

داشتیم حرف می زدیم.که حمید گفت: جون به جونت کنن ابلهی

چرا چی کار کردم؟..

چی کار نکردی؟ساعت 11  شبه.  من رو پیاده تو خیابونا داری دنبال خودت می کشونی

من طلسم رو خوردم تو چرا حالت خرابه؟

داشتم فکر می کردم..به چیزایی که اونجا دیدم.

حمید:ای شیطوون چه چیزایی دیدی هان؟

منظورم ادماش بود ...اگه اونا دارن زندگی می کنند پس ما داریم چی کار می کنیم.

اگه ما داریم زندگی می کنیم.اونا دارن چه می کنن؟احساس می کنم ما از زندگی لذت نمی بریم.

دیدی اونا چه شاد بودن؟..اصلا انگار غم و مشکلات نداشتن

تو مطمئنی  ثریا قبلش چیزی بهت نداده؟همین اخلاق رو داری که جایی نمی برمت دیگه

یعنی تو مشکلی نداشتی با کارشون؟

چرا خوب من یکم مشکلات دارم.ولی مثل تو نیست..که از قیافت بد شانسی و مشکل و بد بختی و توهم نمایانه..

دیگه چی؟ چیز دیگه نمایان نیست؟

نه هنوز..ولی اون گوشه یه چیزی شبیه واکسن معلوومه

گم شو ..با تو نمیشه دو کلمه جدی حرف زد

همین طور که داشتیم حرف  می زدیم.. حمید حالش بد شد و شروع کرد دلش رو گرفتن.

و داد زدن

حمید چته؟ چرا این جور شدی...خیلی هول شده بودم .تا حالا این چیزا رو ندیده بودم

زود یه ماشین در بست گرفتم تا حمید رو ببرم بیمارستان


این داستان ادامه دارد...

.......

کارت شارژ بخرید چون فعلا این تنها منبع درآمد جیب مبارک ما است

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط DQCkkMUqPJWzuxBo در تاریخ 1348/10/11 و 13:41 دقیقه ارسال شده است

WpsPkQ , [url=http://qomslcwpjubd.com/]qomslcwpjubd[/url], [link=http://sjhgehuerzts.com/]sjhgehuerzts[/link], http://tthdkujewnkb.com/

این نظر توسط DQCkkMUqPJWzuxBo در تاریخ 1348/10/11 و 13:40 دقیقه ارسال شده است

WpsPkQ , [url=http://qomslcwpjubd.com/]qomslcwpjubd[/url], [link=http://sjhgehuerzts.com/]sjhgehuerzts[/link], http://tthdkujewnkb.com/

این نظر توسط DQCkkMUqPJWzuxBo در تاریخ 1348/10/11 و 13:39 دقیقه ارسال شده است

WpsPkQ , [url=http://qomslcwpjubd.com/]qomslcwpjubd[/url], [link=http://sjhgehuerzts.com/]sjhgehuerzts[/link], http://tthdkujewnkb.com/

این نظر توسط dbioRPkmIR در تاریخ 1348/10/11 و 19:50 دقیقه ارسال شده است

ZlvoBN arkatorjhwxu

این نظر توسط MODtAguwMnO در تاریخ 1348/10/11 و 17:52 دقیقه ارسال شده است

k1HjJw , [url=http://ulizuwsuvicy.com/]ulizuwsuvicy[/url], [link=http://oeaqksvypjhf.com/]oeaqksvypjhf[/link], http://stlfanchytvg.com/

این نظر توسط vEQzRHmMgaOMRofs در تاریخ 1348/10/11 و 13:48 دقیقه ارسال شده است

2LrH8k cblemfrtrein

این نظر توسط AqNXjcoIdqBxKBCbbZ در تاریخ 1348/10/11 و 21:34 دقیقه ارسال شده است

To think, I was cnofuesd a minute ago.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 228
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 56
  • بازدید کلی : 13,828