loading...
در جستجوی کار
آخرین ارسال های انجمن
نیما بازدید : 192 سه شنبه 01 شهریور 1390 نظرات (5)
 
داخل که رفتم جا خوردم

روی یه پارچه نوشته بودن جناب  اقای نیما واکسن ساز ورود شما را خیر مقدم عرض می کنیم

خواستم از همون جا بر بگردم..می خواستم زمین دهن باز کنه من رو قورت بده.

خیلی اروم طوری که کسی نبینه رفتم یه گوشه وایسادم تا زیاد دیده نشم

ولی داشتم دنبال حمید می گشتم.می دونستم همه چیز زیر سر اونه

یه لحظه فکر کردم اینجا اروپاست..همه با هم راحتن..پسرا و دخترا با هم روبوسی می کنن

می پرن بغل هم...الان تازه اولشه اخر شب چی کار می کنن خدا می دونه

بهتره خیلی زیاد اینجا نمونم..

 یه دستی اومد رو شونم و گفت به به اقا نیما

کلمه نیما واسم مثل یه فحش بود گفتم الانه که شناسایی بشم

رضا بود با هم  روبوسی کردیم و تولدش رو تبریک گفتم

یکم با هم حرف زدیم

ازش پرسیدم حمید کجاست؟

گفت چی کارش داری؟..گفتم هیچی یه کاری باهاش داشتم.

یه نگاهی به پارچه نوشته کرد و خندید

بعد از چند دقیقه باز اومد و گفت بیا به دوستام معرفیت کنم.

منم خجالت می کشیدم و گفتم حالا بزار بعدا وقت زیاده

گفتم الانه که ضایع بشم و همه بهم بخندن

تو دلم دعا می کردم حمید الان پیداش بشه و من رو نجات بده

که دیدم دعام تموم نشده یه نفر با نیش باز از دور معلوم شد

هم از دیدنش خوشحال شدم هم می خواستم با لگد بزنم پس گردنش

حمید اومد و من رو از دست رضا نجات داد.بعد بردمش یه گوشه محکم زدم تو کمرش

گفت اوی وحشی چرا می زنی..

گفتم اون پارچه چیه اونجا؟

گفت: کدوم؟ من که پارچه نمی بینم.

یه دونه دیگه زدم.گفت: من چی کارم اینجا .منم یه مهمونم.

گفتم اره یعنی زیر سر تو نیست؟ میخوای یکی دیگه بزنم؟

گفت دلت میاد یه مظلوم رو بزنی بزن؟

تو سابقت خرابه..یادت میاد چند سال پیش؟روی تخته  کلاس چی نوشتی؟

چند سال پیش توی دوران دبیرستان من سه روز غیبت کردم

بعد اومدم.سر کلاس نشستم..اسم تمام بچه ها خونده میشه جز اسم من

میرم میگم اسم من رو نخوندید  بعد میگه اسم شما چیه

میگم که نیما..بعد اقا معلم با دهن باز من رو نگاه می کنه

مگه شما نمرده بودی؟

من ؟ مرگ؟ نه والا خودم خبر ندارم...

بعد کاشف به عمل اومد اون چند روز که من نبودم..اقا معلم هم قرار بوده امتحان میان ترم بگیره

این حمید قبلش روی تخته واسه من مراسم یاد بود گرفته

اسم من با اگهی تسلیت نوشته 2 تا شمع هم کشیده

بعد رفته گفته ما یکی از دوستای عزیزمون رو از دست دادیم

الان داغداریم شرایط روحی روانی مناسبی واسه امتحان دادن  نداریم

معلم که قیافه غمگین و ناراحت بچه ها رو می بینه دیگه از امتحان که هیچی از درس دادن هم صرف نظر می کنه

و بعد جلوی اسم من توی دفتر کلاسی  می نویسه مرحوم

حالا یادت اومد حمید خان؟

اره دنیا پیشرفت کرده ها..روی تخته کلاس کجا و روی پارچه نوشتن کجا

میری پاکش می کنی وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی

حمید: الان تهدید کردی خیر سرت؟ چرا من نترسیدم؟

تو باید از خدات باشه هنوز به هیچ جا نرسیدی این قدر تحویلت می گیرن

من از الان دارم جامعه جهانی و مردم رو اماده می کنم.که فردا  تو واکسن رو ساختی

مردم از خنده نمیرن..و بهت نخندن

من دارم مقدمات تحولی شگرف  در جهان  رو اماده می کنم.تحول باید از همین جاها شروع بشه دیگه

اره جایی که یه عده دختر پسر باشن که ....محل تحوله

بله که هست تو متحول نمیشی  مشکل خودته..از قدیم گفتن تحول از که اموختی از متحولان

داشتم با حمید کل کل می کردم که دیدم رضا با چند تا از دوستاش داره میاد طرف ما

حمید .جوون هر کی دوست داری..اسمی از واکسن نیار

حمید: تو بودی داشتی من رو تهدید می کردی؟ هااان؟ وقت انتقااامه

من؟ داشتم باهات شوخی می کردم.وگرنه تو که می دونی من و تو این حرفا رو نداریم.

چرا نداریم خیلی هم داریم.ولی حالا یه فکری واست می کنم..باید جبران کنی

باشه باشه تو هر چی بگی قبوله.

رضا اومد دوستاش رو به ما معرفی کرد..خدا خدا می کردم کسی چیزی از نیما و واکسن نپرسه


این داستان ادامه دارد...

.......

کارت شارژ بخرید چون فعلا این تنها منبع درآمد جیب مبارک ما است

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط YQdhPmqrY در تاریخ 1390/11/17 و 16:04 دقیقه ارسال شده است

TKj8yg , [url=http://mdjzgohcjrna.com/]mdjzgohcjrna[/url], [link=http://koaceyoctvcy.com/]koaceyoctvcy[/link], http://dagomvdpeasj.com/

این نظر توسط odWAopiUU در تاریخ 1390/11/15 و 13:36 دقیقه ارسال شده است

lKe4yg mdldflpdhruo

این نظر توسط nAltDtOgpCl در تاریخ 1390/11/14 و 19:01 دقیقه ارسال شده است

gKTe0z , [url=http://muwdgyrwyhan.com/]muwdgyrwyhan[/url], [link=http://tipkcujamdpi.com/]tipkcujamdpi[/link], http://atmbyoxhogcf.com/

این نظر توسط KmUwrUpgLEmDbVTrs در تاریخ 1390/11/14 و 15:50 دقیقه ارسال شده است

cg3lXw onsbmwfhelvz

این نظر توسط DAosCEiqclpetfz در تاریخ 1390/11/14 و 13:05 دقیقه ارسال شده است

You're on top of the game. Thanks for sarhing.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 228
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 42
  • بازدید کلی : 13,814