loading...
در جستجوی کار
آخرین ارسال های انجمن
نیما بازدید : 220 سه شنبه 01 شهریور 1390 نظرات (5)
 حمید گوشی رو جواب داد بعد رنگ چهره اش عوض شد..چند ثانیه بعد  نیشاش کامل بسته شد

فهمیدم باز یه اتفاقی افتاده که نیشاش بسته شده..نیشای حمید همیشه بازه مگه اینکه خلافش ثابت بشه

گوشی رو که قطع کرد  پرسیدم چی شده..چه اتفاقی افتاده؟

اولش ساکت بود.. بعد گفت طاقتش رو داری بگم؟می تونی دووم بیاری؟نری و تنهام بزاری؟

حالا چه وقت  شاعر شدنه جون بکن بگو چه شده..

تو دلم می گفتم خدا کنه اتفاقی واسه کسی نیفتاده باشه

گفت داری بابا میشی

با تعجب پرسیدم.یعنی چی

گفت نمی دونی بابا شدن یعنی چی؟هم سن و سالات الان همه بابا شدن اون وقت تو اندر خم یک کوچه ای

بابا یعنی پدر .پدر یعنی مسئول خانواده .فردی زحمت کش که همیشه داره جون می کنه

و هیچکی هم ازش راضی نیست مظلوم ترین قشر در جوامع کنونی همین پدران هستند

با خودم گفتم حتما یه خبر بدی بهش دادن که این قدر قاطی کرده هر وقت هم قاطی می کنه شدید طبع شعریش گل میکنه

از تاکسی پیاده شدیم گفتم مرده شور هیکلت رو ببرن مثل ادم بگو ببینم چی شده.

.وگرنه یه چیزی حوالت می دم
بهت گفتم که داری بابا میشی .بابا نیماااا..منم میشم عموو حمید

خودم میشم معلم اخلاق بچت تا اخلاقش مثل تو گند نشه

گاهی این حمید واسه اینکه دو کلمه حرف حساب بزنه .ادم رو روانی می کنه

بعدش هم ادامه داد و گفت: خوش به حالت نیما  توی زندگی چند تا پله افتادی جلو و ما حالا حالا باید بدویم به تو برسیم.ما باید اول بریم یه نفر رو پیدا کنیم بعد اون از ما خوشش بیاد .و ما شاید از اون خوشمون بیاد

بعد بریم خواستگاری بابا و مامانش   هم از ما خوششون بیاد و ما هم از بابا و  مامانش خوشمون بیاد .بعد همه امکاناتی که می خوان رو فراهم کنیم

بعد یه عروسی بگیریم تا فامیلشون چششون در بیاد بعد بریم خونه خودمون

بعد چند سال اون وقت بچه دار بشیم . البته اگه زنده بمونیم

حالا تو همون مرحله اول صاحب بچه شدی..خدا خیلی تورو دوست داره نیما.نه .باید بهت بگم بابا نیما

با یه لحن مسخره ای چند بار تکرار می کرد بابا نیما بابا نیما

دیدم حمید حرف بزن نیست گاهی باید خشونت از خودم نشون بدم .رفتم پهلوش رو گرفتم فشار دادم.

ای روانی.مریض..واسه حرف کشیدن راه های بهتری هم هست.

بیشتر فشار دادم..

دیوانه کشتیم..باشه بابا میگم...اصلا تقصیر خودمه نمی خواستم یه دفعه بهت بگم. داشتم مقدمه چینی می کردم..دلسوزی واسه تو نیومده. متوهم واکسنی..

حمید میگی یا بازم فشار بدم.
ثریا رو یادت میاد؟همون که می خواست تورو طلسم کنه؟و من نجاتت دادم؟ای کاش نجاتت نمی دادم.

ثریا؟ اره  یادم میاد.

 الان معلوم شده که چیز شده و باباش داره یقه همه رو می گیره بفهمه بابای بچه کیه

یعنی چی چیز شده؟چیز خورش کردن؟

من که اونجا نبودم بدونم چیز خورش کردن یا خودش خورده.فعلا داره مامانی میشه

فهمیدم قضیه چیه.گفتم:خوب اینا به من چه.من که کاری نکردم.

نه بیا یه کار ی هم بکن.تعار ف نکنیا.

.بابای ثریا این چیزا حالیش نیست آماره تمام پسرایی که توی اون مهمونی بودن رو در اورده و داره میره در خونه تک تکشون  .بهش هم گفتن اون شب یه پسری به اسم نیما دور و بر ثریا بوده

من که اونجا نشسته بودم کاری به کسی نداشتم خودش اومد پیش من

بابای ثریا این چیزا حالیش نیســـــــت تورو کنار اون دیدم.. گیرت بیاره  کارت تمومه.


خوب بیاد من که نمی ترسم. از خودم دفاع می کنم .تازه مهمونی مال چند روز پیشه باید یه مدت بگذره تا معلوم بشه که چیز شده

ای شیطون تو اینارو از کجا بلدی؟ خووب داری چهره خبیثت رو نشون می دی. اول  از خودت خشونت و وحشی بازی در میاری بعد هم اطلاعات اینچنینی رو می کنی دیگه چیا بلدی کلک؟

گفتم بهش اینا رو الان بچه دبستانی ها هم می دونن

حمید گفت: علم الان پیشرفت کرده من شنیدم توی خارج یه دستشویی هایی هست

فشار خونت قندت همه چیزت رو اونجا اندازه گیری می کنه و تا وقتی  کارت تموم میشه کلی بهت اطلاعات میده

 حتما یه دونه از این دستشویی خارجی ها دارن. اونا که مثل من و تو ایرانی باز نیستن

دو کلمه جدی نمیشه با تو حرف زد؟

خوب دارم از پیشرفت روز افزون علم واست می گم.تا از دنیا عقب نمونی

نمی خواد اینارو بهم بگی خودم بلدم.

اره یه چشمش رو دیدیم با هم.

بعد قیافش جدی شد گفت نیما تو قدر من رو نمی دونی اون شب اگه من نیومده بودم و نجاتت نداده بودم یه جوری تورو بی هوش می کرد می برد بعد همه اینا رو می نداخت تقصیر تو .می شد اش نخورده و جیگرت و جاهای دیگت سوخته

بعدش تو. هم گلابی و پخمه  از ترس آّبروت همه حرفاش رو قبل می کردی و باهاش مزدوج می شدی

و می شدی بابای بچه یکی دیگه

با خودم گفتم حمید راست میگه خدا خیلی بهم رحم کرد..منم که شانس ندارم 

بعد گفتم:چه خونواده هایی پیدا بشن

دخترشون رو ازاد می ذارن هر کاری خواست بکنه .بعد اون وقت که گند زد  دنبال مقصر می کردن



این داستان ادامه دارد...

.......

کارت شارژ زیاد زیاد بخرید چون فعلا این تنها منبع درآمد جیب مبارک ما است
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط KkjuqWKeCGRPpZsi در تاریخ 1390/11/17 و 17:03 دقیقه ارسال شده است

3Fd198 , [url=http://mxrjuvbqkncq.com/]mxrjuvbqkncq[/url], [link=http://cgjcuscolyie.com/]cgjcuscolyie[/link], http://egoeapgwrsmd.com/

این نظر توسط QbQrVurIrKlgbdx در تاریخ 1390/11/14 و 18:40 دقیقه ارسال شده است

RJmRX4 , [url=http://mxpuarltuzce.com/]mxpuarltuzce[/url], [link=http://vigcedltyyxs.com/]vigcedltyyxs[/link], http://tqvzcuhqasya.com/

این نظر توسط SXVNTPuGHfCWU در تاریخ 1390/11/14 و 14:43 دقیقه ارسال شده است

m5YQ7t syftgoougrxu

این نظر توسط jneXLbObofcBJzJFy در تاریخ 1390/11/14 و 7:26 دقیقه ارسال شده است

Holy sihnzit, this is so cool thank you.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 228
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 84
  • بازدید کلی : 13,856